نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

بازی پدر، بازی نفرت و انتقام

   1387-07-13– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


 

جوزف هَزلینگر، نویسنده‌ و فعال سیاسی 53 ساله‌ی اتریشی در سو‌ِتل، منطقه‌ای فقیر در کشور اتریش، بزرگ شده است. دومین رمان وی "بازی‌ پدر" در سال 2000 منتشر شد. موضوع این رمانِ 575 صفحه‌ای تاریخ بی‌رحمانه‌ی جنگ در دو گستره‌ی عین و ذهن و سایه‌ی سنگین آن بر ذهن قاتل و قربانی است.

سه سرگذشت، سه نسل
 
وی به سرگذشت سه خانواده و سه نسل در این رمان می‌پردازد. یوناس شتروم تنها بازمانده‌ی خانواده‌ای یهودی در لیتوانی در زمان جنگ جهانی دوم است. لوکاس مونکاتیس، آلمانی ـ لیتوانی‌ای است که از فرماندهان کشتارهای وسیع یهودیان در این دوره به شمار می‌رود. و نقش اصلی داستان را روپرت کرامر برعهده دارد که از خانواده‌ای سوسیال دمکرات در وین است.

کشتار گسترده‌ی یهودیان در لیتوانی

در قالب پروتکل در دادگاهی در آمریکا هزلینگر به کشتار وحشتناک یهودیان در لیتوانی در جنگ دوم جهانی می‌پردازد. یوناس از لوکاس که دهه‌ها پیش به آمریکا فرار کرده، در دادگاه شکایت کرده و او را از مسئولان کشتارهای دسته‌جمعی می‌شمارد.

یوناس در این شکایت‌نامه داستان زندگی‌اش را در لیتوانی به تصویر می‌کشد. خانواده، دوستان و در کل جهانی که از سوی فاشیست‌های آلمانی و لیتوانی به طرز فجیعی نابود می‌شوند. تلخ‌ترین بخش آن سرگذشت دوست دختر نوجوان وی است که از او باردار شده و از سوی فاشیست‌ها تیرباران می‌شود.

نویسنده برای نگارش این بخشِ رمان، تاریخ لیتوانی را در دوره‌ی هولوکاست پژوهش کرده و آن را در قالب رمان بازتاب داده است که زیباترین بخش رمان را تشکیل می‌دهد.

جنایت‌کار و نیز قربانی

لوکاس 32 است که از ترس شکایت‌ها و انتقام‌جویی‌ها در زیرزمینی پنهان شده است. بنابراین وی قربانی عملکرد خویش نیز هست. وی نمی‌تواند بدون قرص خواب بخوابد.

لوکاس با اینکه نیازی به لمس اسلحه نداشته، اما نمی‌خواسته به ارشاد دهقانان جوان بسنده کند و کثافت‌کاری‌ها را تنها به آنان بسپارد. بنابراین خاطره‌ی هزاران جسد در ذهن او می‌مانند. برای همیشه می‌مانند. وی همواره در وحشت به سر می‌برد، از انتقام گذشته در آینده‌ای نزدیک یا دور.
با بیش از سه دهه زندگی در زیرزمین او تنها توانسته از انتقام‌جویان بگریزد و نه از تاریخ که بخششی نمی‌شناسد.

شخصیت اصلی رمان

روپرت 35 ساله که چانه‌ای تیز و بدریخت دارد و لقبش همواره موش صحرایی‌ است، زندگی‌اش در بیکاری، کامپیوتر و جوینت خلاصه می‌شود. وی از پدر وزیر و سوسیال دمکرات‌اش متنفر است؛ نه‌تنها به این دلیل که پدر به خاطر زنی بسیار جوان‌تر از خود، از مادر روپرت جدا شده، بلکه به خاطر تحقیری که از سوی او به خاطر موفق نبودن در زندگی‌اش می‌بیند.

پدری که زندگی‌اش در موفقیت به هر شیوه‌ای در دو گستره‌ی سیاست و اقتصاد خلاصه می‌شود. چپ سخن می‌گوید و راست زندگی می‌کند. و تنها رابطه ای که پسر و پدر را به یکدیگر پیوند می‌دهد، نیاز مالی پسر به پدر است.

خانواده از هم می‌گسلد. مادر پس از جدایی از پدر به الکل روی می‌آورد. خواهر در ازدواجش ناموفق است و جدا می‌شود و روپرت همانقدر که در یافتن کار ناموفق است، در ایجاد رابطه با زنان ناموفق‌تر.

بازی پدر
روپرت بازی‌ای کامپیوتری درست کرده که در آن هر روز پدرش را به اشکال گوناگون و بارها و بارها می‌کشد. در آمریکا بازی‌اش را به بازار می‌فرستد و در زمان کوتاه و غیرمنتظره‌ای ده‌هاهزار نفر در این بازی شرکت می‌جویند. مردم تصویر هر کله‌ای را که می‌خواهند انتخاب می‌کنند و زمان استراحت خود قربانی‌شان را در بازی کامپیوتر می‌کشند.

روپرت زمین جنگ را در صفحه‌ی کامپیوتر واقعیت می‌بخشد. به همراه هزاران نفری که روزانه افراد مورد تنفرشان را بوسیله‌ی بازی او در بازی‌ای کامپیوتری می‌کشند.

جنایت‌کاری به عنوان پدر

می‌می، برادرزاده‌ی لوکاس که تنها عشق زندگی روپرت بوده، پس از 14 سال به شکلی رازآمیز با او تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که به آمریکا برود و به او در زمینه‌ای کمک کند. روپرت که به جز رابطه‌ی جنسی ناکامل و یکباره‌ای با می‌می هرگز با زنی رابطه نداشته است، به امید تغییری در زندگی‌اش راهی آمریکا می‌شود.

روپرت پس از رفتن به آمریکا متوجه می‌شود که باید به عموی می‌می کمک کند. وی باید زیرزمینی را که عموی می‌می در آن دهه‌ها زندگی کرده، تعمیر و قابل زندگی کند.

اوج فاجعه آنجاست که روپرت با اینکه کم‌کم چهره‌ی واقعی جنایت‌کار بزرگ را می‌شناسد، باز هم به او کمک می‌کند و به او حتی به چشم پدر می‌نگرد.

قتل مسلحانه‌ی واقعی یا ذهنی

هزلینگر در این بازی‌های کامپیوتری گونه‌ی دیگری از کشتار را به تصویر می‌کشد. کشتاری ذهنی و انتقام فرد از کسانی که از آنان متنفر است. برخلاف جنگ جهانی دوم که با ابزار کشتار واقعی دشمن نابود می‌شد، در هزاره‌ی جدید نفرت و انتقام از طریق بازی کامپیوتری انجام می‌پذیرد.
رمان با دفن پدر روپرت که خودکشی کرده است، به پایان می‌رسد. برخلاف لوکاس جنایت‌کار، روپرت از کرده‌اش پشیمان می‌شود و می‌خواهد بازی را تمام کند. اما دیگر نمی‌تواند جلوی روند بی‌رویه‌ی بازی را بگیرد. بازی تازه آغاز گشته است!

ساختار داستان
موضوع رمان از یک سو تفاوت جهان‌بینی و زندگی پدر و پسر را به نمایش می‌گذارد و از سویی دیگر تاریخ گذشته و رابطه‌ی آن با امروز را. اتریشی که نمی‌خواهد از تاریخ سیاهی که در آن دست داشته سخن بگوید، ولی سایه‌ی آن همواره بر امروزش سنگینی می‌کند. در هیأت پدری وزیر و سیاست‌مدار که ظاهراً چپ است و در حرف گذشته‌ی فاشیستی پدرانش را به چالش گرفته و از آن گذشته است، اما در عمل راست می‌زند.

تم دیگر رمان قاتل و قربانی است. قاتلی که از ترس خود را زندانی کرده است، آنهم در زیرزمینی که از زندان بدتر است. پیرمردی که دهه‌ها را در ترس خود زیسته و در واقع نزیسته است. در مقابل وی قربانی‌ای قرار دارد که در خاطره‌هایش زندگی می‌کند. و نیز دهه‌ها را در جستجوی قاتلان این گذشته‌ی خونبار گذرانده است.

سه بخش داستان آنگونه که باید در هم نتنیده‌اند و پیوند بخش‌های متفاوت رمان چندان روشن به نظر نمی‌رسد. بویژه که تازه در اواخر رمان این سه بخش که بطور موازی در فصل‌های جداگانه ارائه‌ گشته بودند، با یکدیگر رابطه برقرار می‌کنند.

* Josef Haslinger, Das Vaterspiel, S.Fischer Verlag 2000

 

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1227