نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

از خود بیگانگی و زبان بیگانه‌

  29.08.1388– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


زبانم و من" نوشته‌ی ایلزه آیشینگر نویسنده‌ی اتریشی، مونولوگی میان راوی اول‌شخص با خودش است.

راوی می‌اندیشد که ما یا خوابیم و یا سخن از جوانی و خوردن است، بنابراین زبان با خود بیگانه شده و آوایش‌ را از دست داده است.

 راوی چنان از جدایی خود و زبانش سخن می‌گوید که گویی از زبان خود به عنوان فردی بیگانه سخن می‌راند: "من و زبانم با یکدیگر سخن نمی‌گوییم؛ چیزی برای گفتن به یکدیگر نداریم." (Meine Sprache und ich)

راوی از مأمورانی سخن می‌راند که از ما کارت شناسایی می‌خواهند و ما گونه‌ای با آنان حرف می‌زنیم که بگذریم. زبان راوی در این هنگام چیزی نگفته، اما او چیزی گفته که بگذرد و سوءظنی برنیانگیزد.

راوی برای گذشتن یا برای گذران عادی زندگی، چیزی می‌گوید تا مشکلی ایجاد نکند ولی می‌داند که چنین گفتار و رفتاری به این معناست که: "ما خلاف خواسته‌هایمان جلو می‌رویم."

راوی از زبانی حکایت دارد که پیش از اینها شالی بنفش داشته. اما زبان روای نه‌تنها شال را از دست داده، بلکه دیگر آوایی ندارد: "اگر زبان من آوایش را از دست می‌دهد، یک دلیل بیشتر دارد که با من سخن نگوید."

در ادامه خواننده متوجه می‌شود که مأموران در ما هستند. یکی تنها می‌خوابد و دیگری فقط از غذا و جوانی می‌گوید. و از زمانی که زبان راوی شال زیبایش را از دست داده، این دو مأمور با او هستند.

سانسورچیان درون ما

آیشینگر میان زبان روح و سخن جسم تفاوت قائل می‌شود. زبانی که کوچک مانده و درخشش‌اش را از دست داده؛ زبانی که آب رفته، همان روح و روان آدمی‌ست.

راوی زبانش را زبانی کوچک تصویر می‌کند که دور نمی‌رود و به واژگان بیگانه علاقمند است. واژگان بیگانه را میتوان در اینجا دور از خود و روان خویش برداشت کرد.

مأموران گمرک را در این قطعه‌ی ادبی می‌توان با محافظان نظم عمومی مقایسه کرد و برای نگهداشتن این نظم باید که اندیشه و افکار گویا کنترل گردند و از آزادی اندیشه ممانعت گردد. نظم عمومی تا زمانی پابرجاست که مردم به درون خود ننگرند و هیچگاه مزه‌ی آزادی را نچشند.

متنی آشنازدا

اگر فاصله‌ی زمانی و مکانی در انسان‌ نگاه دیگری به پدیده‌های آشنا و همیشگی او برمی‌انگیزاند، آشنایی‌زدایی در این قطعه‌ی ادبی، بدون این فاصله، خواننده را وامی‌دارد تا به تفاوت اندیشه و زبان گویای خود بیاندیشد.

کنترل اجتماعی و تربیتی در کُنش خودسانسوری، اغلب چنان در فرد تنیده که دیده نمی‌شود. بنابراین کُنشی آشنا که ناگهان شمایل مأموران بیگانه‌ی کنترل‌چی را به عهده می‌گیرد، عمق بیگانگی این آشنای دیرینه را بر خواننده می‌گشاید.

 یهودی‌ستیزی زمانه‌ی ایلزه

ایلزه آیشینگر و خواهر دوقلویش هلگا از مادری یهودی و پزشک و پدری معلم در سال 1921 در وین به دنیا آمد. پدرش برای پرهیز از مشکلات، از زن یهودی‌اش جدا می‌شود و بچه‌ها با مادرشان زندگی می‌کنند.

ایلزه بیش از هر کس با مادربزرگش می‌گذراند و در مدرسه‌ای کلیسایی درس می‌خواند، اما با آغاز یهودی‌ستیزی او اجازه نمی‌یابد که در دانشگاه ادامه‌ی تحصیل دهد.

مادربزرگ و خاله‌ی او در سال 1942 کشته می‌شوند. هلگا سال 1939 به انگلستان فرار می‌کند و مادر که کارش را از دست داده، از سوی ایلزه پنهان می‌شود.

"دیگری" و تجربه‌های تلخ

ایلزه از نویسندگانی است که نه‌تنها جنگ را دیده، بلکه به عنوان یک یهودی شاهد کشتار عزیزانش بوده و مزه‌ی "دیگری بودن" را چشیده است.

و همین تجربه‌ها چنین تصاویر عمیقی به آثار او می‌دهند تا نُورم‌های از پیش‌ تعیین‌‌گشته‌ی اجتماعی را به چالش بکشد و در سرچشمه‌ی اندیشه، "خود" و زبان یگانه‌اش را بجوید. 

ایلزه و گروه 47

گروه 47 متشکل از نویسندگان آلمانی‌زبانی است که نخستین بار با دعوت هانس ورنر ریشتر در سال 1947 گرد هم آمدند.

این نویسندگان از تأثیرگذارترین نویسندگان پس از جنگ در ادبیات آلمانی به شمار می‌آیند. این گروه در سال 1967 بر سر مشاجره بر رابطه‌ی ادبیات و سیاست ازهم می‌پاشد.

یکی از برجسته‌ترین این نویسندگان ایلزه است که ابتدا در سال 1951 به این گروه دعوت می‌شود و پس از آشنایی با گونتر آیش در همین گروه، با وی ازدواج می‌کند.

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=2001