نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

روابط آزاد و مدرن در سمتِ تاریکِ کلمات
     1386-08-12– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

شهرزاد نیوز: "سمتِ تاریکِ کلمات" مجموعه هشت داستان کوتاه، نوشته‌ی حسین سناپور به روابط زن و مرد می‌پردازد. گاه زنی، راوی مرد را رها کرده و مرد در کابوس بیداری منتظر بازگشت زن‌اش است و یا در داستانی دیگر، برعکس راوی نمی‌داند چگونه خودش را از دست زنی که نمی‌خواهد با او رابطه‌اش را ادامه دهد رها کند. و یا رابطه‌ای رمانتیک و باهارمونی مجسم می‌شود که زن و شوهری دائماً در جستجوی خانه‌ای جدید هستند، اما هیچگاه از یکدیگر خسته نمی‌شوند و در کنار هم خوشبخت اند.


در داستان "خواب مژه‌هات" راوی شاعر و مترجم است و برای زنی که در تخت اش خوابیده حرف می‌زند. مرد نمی‌خواهد با زن بخوابد، بلکه می‌خواهد تنها زن را نگاه کند و در هماهنگی با چشمان زیبا و اندام ظریف زن از رک‌ و یک‌رویه بودن زن ستایش کند. در گفتگوی راوی با زن در شکل واگویه‌ای با خود، وی از مشروب نوشیدن و حتی دود و دَمی یاد می‌کند که دوستانش (زن و مرد) همه می‌کشند و نیز از روابط جنسی آزاد میان گروه دوستان.


راوی تصویر دیگری از یک جمع دوستانه در ایران می‌دهد. وی به زن می‌نگرد و نه‌ تنها روابط و برخوردهای آزاد زن را منفی ارزیابی نمی‌کند، بلکه از کُنش زن خوشش می‌آید. راوی دنیای دیگرگونه‌ای را به تصویر می‌کشد. روابطی روشنفکری که موازی با فرهنگ جامعه‌ی ایران وجود و واقعیت دارد. انگار که این روشنفکران در روابط و خانه‌ی شخصی خود در فضا و محیطی کاملا متفاوت از جامعه‌ی ایران زندگی می‌کنند. رابطه‌ی زن و مرد ـ چه در عرصه‌ی جنسی آن و چه در گستره‌ی گفتار و رفتار ـ نقشی اساسی در فرهنگ‌ها ایفا می‌کند. اما در این داستان‌ها خواننده همان فرادستی‌ها و فرودستی‌های جنسی برآمده از فرهنگ ایرانی را نمی‌بیند و با تصاویر تازه و مدرنی روبرو می‌شود.

 
در داستان "خیابان‌های نیمه‌شب" راوی سوم شخص داستان از مردی روایت می‌کند که حدود ساعت 2 بعد از نیمه‌شب با صدای تلفن بیدار می‌شود و زنی از آن سوی خط با او حرف می‌زند که صدای نرمی دارد، اما مرد با اینکه در ذهنش در پی تصویرهای گوناگونی می‌گردد، تنها یک تصویر در ذهنش نقش می‌بندد، تصویر زنی که او را ترک کرده و مرد دلیلش را نمی‌داند، چراکه بدون واژه‌ای چمدانش را برداشته و رفته و مرد باید ماه‌ها به آن بیاندیشد که چرا زنش بی‌هیچ دعوا یا حتی گفتگویی ترکش کرده. فقط می‌داند که: "بچه‌اش که افتاد، کم‌حرف شد. فکر کردم بعد از یکی ‌دو ماه خوب می‌شود. سه ماه گذشت و نشد..." (ص23) شاید هم به‌این دلیل مرد حیرت‌زده است که زنی مثل خودش رفتار کرده: "حتما همیشه خودت می‌رفته‌ای و می‌گفته‌ای که ببین عزیزم، من مرد زنده‌گی تو نیستم و هر کدام باید برویم دنبال زنده‌گی‌مان و از این حرف‌ها. هیچ‌کدام فرصت نمی‌کرده‌اند قال‌ات بگذارند..." (ص25)


مرد پس از سکوت و زندگی‌ سایه‌وار زن منتظر فریاد و یا حداقل توضیحی از زن بود و نه ترک او بی‌هیچ کلامی. در این مکالمه راوی پس از ماه‌ها دلیل ترک همسرش را درک می‌کند. "وقتی خودش هم نمی‌دانست چه می‌خواهد و دنبال چه دارد می‌رود، چه چیز را می‌توانست برای تو بگوید؟" (ص24)


داستان "با تو حرف می‌زنم" راوی سوم شخصی دارد که مردی را به تصویر می‌کشد که همسر یا دوست زن‌اش را در تلویزیون می بیند که با این و آن مصاحبه می‌کند. حسادت‌های مرد به خنده‌ها و حرکات چشم و ابروی زن تجسم می‌شود. شوق مرد برای زودتر به خانه آمدن و تماشای مصاحبه‌ها به حرص و عصبانیتی تبدیل می‌شود که مرد حتی با لگد بر تلویزیون می‌کوبد و تلویزیون از روی میز چپه می‌شود.


در داستان "بگذار همین‌طور ادامه پیدا کند" مرد می‌خواهد رابطه‌اش را با زنی پایان دهد. اما زن تا مرز خودکشی و دیوانگی می‌رود. قرص‌های خواب‌آور می‌خورد و با ظاهری ژولیده و روحیه‌ای درهم ‌ریخته در خیابان راه می‌افتد و به مردم فحش می‌دهد. زنی که شاید از همان ابتدا می‌دانسته که مرد رابطه‌ای را می‌خواهد که هر وقت خواست زن برایش باشد و هرگاه نخواست از شرّ زن رها شود. اما زن چنان به مرد دل ‌بسته که گویی زندگی‌اش در این رابطه تنیده است و مرد که نمی‌خواهد به این رابطه ادامه دهد اجبارا به دروغ می‌گوید: "حالا که چیزی نشده. من که نگفتم همه‌چیز تمام شده. خُب، بگذار همین‌ طور ادامه پیدا کند تا بعد. آن وقت سرِ فرصت یک‌ طوری‌اش می‌کنیم." (ص65) و مرد که همین‌طور از خودش بیزار و بیزارتر می‌شود، همواره می‌خواهد که به این رابطه و به این "بی‌زاری از خود" پایان دهد.
بیشتر داستان‌ها در یک مکالمه‌ی تلفنی شکل می‌گیرند. داستان‌ها از زاویه‌ی شخصیت راوی مرد داستان تصویر می‌شوند. هرچند که در مکالمه‌ها خواننده از شخصیت‌های زن داستان نیز اطلاع می‌یابد، اما نویسنده ترجیح داده که از همان زاویه‌ی جنس خودش داستان‌پردازی کند و اتفاقاً همین زاویه باعث شده که داستان‌ها صمیمی‌تر بنظر آیند و بیشتر بر دل نشینند، هرچند که نثر کتابی گفتگوها بر این صمیمیت کمی سایه می‌افکند.


از نظر فضاسازی اغلب داستان‌ها با چیره‌دستی نگاشته شده‌اند و نه ‌تنها از سبک مدرنی برخوردارند، بلکه موضوع آنها و شیوه‌ی نگاه راویان نیز با زبان و سبک داستان این‌همانی دارد. روابط زن و مرد در این داستان‌ها شهری و امروزی است و در فضای فرهنگ ایرانی دریچه‌ی دیگری بر خواننده می‌گشاید. دریچه‌ای که در میان انبوه نگاه‌های سنتی ـ بویژه در روابط زن و مرد ـ جایی بس خالی دارد.

حسین سناپور، سمتِ تاریکِ کلمات (مجموعه داستان)، تهران: نشر چشمه 1384

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=682