موقعیت زنان ایرانی در سوئد
گفتگوی نوشین شاهرخی با مهرداد درویشپور
8.12.87
شهرزادنیوز:
دکتر مهرداد درویشپور استاد جامعهشناسی در
دانشگاه سوئد است. وی در زمینهی زنان کتابهایی نگاشته که برخی از آنان
هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
پژوهشهای وی با
گفتگو با ایرانیانِ بوِیژه ساکن سوئد همراه است.
وی از منظر "میان برشی" در نگاهی کلی به ویژگیهای
زنان ایرانی در سوئد میپردازد و در
تقسیمبندیهای گوناگون و به قول خودش تا حدودی
اجباراً "کلیشهای" به بررسی موقعیت و فرهنگ این
زنان مینشیند.
متدلوژی
تحقیق
درویشپور ابتدا
شیوهی پژوهش خود را توضیح میدهد. بدینگونه که
بر اساس اندیشهی "میانبرشی" با یک بُعد زنان را
تحلیل نمیکند. روابط گوناگون قدرت وجود دارد که
در روابط زنان و مردان تأثیر میگذارد. قدرت
تعیینکنندهی تمام رفتارهای اجتماعی است.
وی میگوید: "اگر
در رابطه با زنان مهاجر صحبت کنیم، باید در نظر
بگیریم که زنانی که تازه مهاجرت کردهاند و یا از
گروههای قومی و یا سنتی جامعه هستند با زنانی که
سالهاست در خارج از کشور به سر میبرند متفاوتند.
سن و سال، موقعیت طبقاتی، گرایش جنسی، تعلق قومی،
سطح تحصیلات، پیشینهی آنان در گذشته و همچنین
موقعیت آنان در جامعهی امروز و مدت زمان به سر
بردن در خارج از کشور در طرز تلقی آنان نقش
دارند."
در یک نگاه کلی،
از نظر وی در جامعهی ایرانی در سوئد سه گروه از
زنان در میان ایرانیان برجستهاند.
زنان ادغام شده و "پساتبعیدی"
یک گروه را زنان
تحصیلکرده و مدرن و اُخت شده در جامعه و عمیقاً
لائیک تشکیل میدهند که در حوزههای گوناگون
(فرهنگی، اشتغال در مراکز دولتی و خدمات، و در
حوزه اجتماعی و اقتصادی) به گروههای تأثیرگذار در
جامعه تبدیل شدهاند، که درویشپور پساتبعیدیان را
بخش عمده تشکیلدهنده این گروه میداند.
افراد این گروه
با موقعیت و قدرتشان منشأ اثر در جامعهی جدید
هستند. آنان در فرهنگ مدرن پیشقراولان مدرنیته در
جامعهی ایرانیاند و نقش مهمی ایفا میکنند. این
زنان با روابط دور و نزدیک و یا رفت و آمدهای خود
به ایران سطح توقع زن ایرانی را افزایش میدهند و
در گسترش مدرنیته در ایران نیز نقش ایفا میکنند.
زنان ادغام شده و
پساتبعیدیان دارای قدرتی دوگانهاند. هم برای زنان
ایرانی مهاجر منشأ اثرند و هم در جامعهای که
زندگی میکنند؛ آنها با سرمایهی فرهنگی ـ اجتماعی
و دانش و فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی خود به رشد
جامعه یاری می رسانند.
این زنان
پیشداوریهای قومی و نژادی گروه قومی اکثریت در
جوامع غربی را در هم میریزند و به افزایش آگاهی
آنان و چالش اندیشهی نژادپرستانه یاری میرسانند.
همچنین منبع قدرتی هستند برای گسترش غنای فرهنگی
این جامعه، چراکه هر دو فرهنگ را میشناسند و با
آن زندگی میکنند و بر هر دو تسلط دارند.
در برزخ
سنت و مدرنیسم
گروه دوم از نظر
درویشپور زنانی هستند که از نظر کمیت گروه اصلی
جامعهی ایرانی مهاجر را تشکیل میدهند. این گروه
در برزخ میان سنت و مدرنیته به سر میبرند.
در رفتار بسیاری
از این زنانِ دوشخصیتی (اسکیزوفرنی)، همگونی دیده
نمیشود. عناصر مدرنیته در آنان درونی نشده است.
بسیاری از آنان در حوزه اشتغال موفق هستند، حتی
مدیریت مراکزی را هم بر عهده دارند، با فرهنگ غربی
آشنایند، در آن زندگی میکنند و مصرف کننده آن
هستند. آنها ظاهری شیک، آراسته و غربی و مدرن
دارند. اما فردیت در آنان نهادینه نشده و یا بسیار
شکننده است. در نتیجه به شدت تحت تأثیر افکار
عمومی پیرامون هستند و از فرهنگ سنتی کاملا
نگسستهاند. برای مثال در حوزه سکسوالیته بیش از
آن که از حق سلطه بر بدن خود دفاع کنند، به سادگی
تسلیم خواست "حجاب درونی" که زاییده فشار محیط
بیرونی است می شوند.
بدین گونه گرچه
آنان با فرهنگ مدرن آشنایی دارند، اما تحت تأثیر
فرهنگ پدرسالار بومی هستند و ناهنجاری و تضادمندی
در رفتارشان دیده میشود و بین دو فرهنگ سنتی و
مدرن منگنه شدهاند. در حوزهی حقوق استقلال را
قبول دارند، اما در گسترهی مسئولیت، خود را
نیازمند به پشتیبانی میبیند. مثلاً اگر طلاق
بگیرند، در بسیاری اوقات تکلیف خود را با همسر
سابق یکسره نمیکنند و هنوز از او انتظاراتی دارند
و یا به او اجازه دخالت در زندگی خود را می دهند.
این گروه توقعاتش
محدودتر از دسته نخست و قدرت انطباقش بیشتر از
دسته سوم است. از نظر درجه موفقیت اجتماعی
بیتردید نسبت به گذشته رشد پیدا کردهاند، ولی
هرچه بیشتر تحت فشار تبعیض قومی و نژادی در
جامعهی جدید قرار بگیرند، بازگشتشان به فرهنگ
بومی بیشتر میشود.
زنان حاشیهنشین
گروه سوم را
درویشپور اساساً سنتی ارزیابی میکند. این زنان
بیشتر از تمایلات مذهبی برخوردارند و در جامعه
نسبت به گروههای دیگرِ زنان حاشیهنشینتر هستند
و در بسیاری از موارد از تحصیلات پایین تری
برخوردارند. اصولاً نگاهشان به جامعهی جدید چندان
مثبت نیست. اغلب قدرت زنان در این جامعه را تخطئه
و فرهنگ مردسالارانه را بازتولید میکنند و
هویتشان را در نفی جنبش فمینیستی میبینند.
حضور این گروه در
میان ایرانیان چندان گسترده نیست، اما در میان
برخی اقلیت های قومی ایرانی بیشتر است.
وضعیت
خانوادگی سه گروه
نگاه زنان ادغام
شده و "پساتبعیدیها" به سکسوآلیته بازتر است، چرا
که از آگاهی سلطه بر بدن خود برخوردارند. آنها
شیوهی رابطهی جنسیاشان را خود انتخاب میکنند و
آزادی جنسی برایشان اهمیت بسزایی دارد.
هرچند که سایهی
سنت همچون یک بختک میتواند همچنان بر دوش آنان
نیز سنگینی کند. چرا که سکسوآلیته یکی از
سنگینترین و دیرپاترین حوزههای نفوذ پدرسالاری
است.
از سوی دیگر
کولهبار فرهنگی و شبکهی روابط قومی تأثیر خود را
بر این زنان میگذارد. این شبکه به عنوان یک
شبکهی پدرسالار عمل میکند. گاهی فشار این شبکه
باعث میشود که زنان رابطهی خود را با این شبکه
یکسره قطع کنند. در این گروه طلاق خیلی گسترده است
و یا روابط برابر در زندگی زناشویی دارند و کمتر
با خانوادههای پدرسالار درگریبانند.
گروه دوم یا در
روابط بحرانی زندگی میکنند و یا در روابط
پدرسالار ناپایدار بسر میبرند. اگر هم جدا زندگی
میکنند، هنوز مستقل نیستند و مستقل تصمیم
نمیگیرند.
گروه سوم در
خانوادههایی پدرسالار پایدار بسر میبرند.
پایداری این خانوادهها نیز ناشی از بیقدرتی این
زنان در خانواده است.
زنان
موفقتر از مردان
از نظر درویشپور
در کل زنان مهاجر، با درنظر گرفتن موقعیت طبقاتی
یکسان، رشدشان بیش از مردان است و مدرنتر هستند.
1ـ به سبب
امکانات جامعهی جدید در تامین برابری حقوقی.
2ـ مردان در
جامعهی قبلی نورم وهنجار جامعه به شمار میرفتند و
با آمدن به این سرزمین برای نخستین بار به شهروند
درجه 2 و به "آن دیگری" تبدیل میشوند. حال آن که
زنان پیش از این نیز در سرزمین مادری " آن دیگری"
بودهاند. از اینرو زنان مهاجر ایرانی در مقایسه
با مردان از قدرت دفاعی بهتری برای مواجهه با
تبعیض قومی برخوردارند. بدین ترتیب شوک ناشی از
مهاجرت برای مردان معمولا بیشتر از زنان است و
فشار روانی بیشتری بر آنان وارد میکند.
3ـ تحقیر نژادی و
تبعیض نژادی بر مردان بیشتر است.
اُخت و
انطباق
درویشپور در
کتاب "قومیت و مهاجرت، چشم انداز جامعه چند فرهنگی
در سوئد" به این تز میپردازد که مسئلهی جذب
جامعهی جدید شدن فقط اُخت و بهم پیوستگی اقلیتها
با اکثریت جامعه نیست، بلکه انطباق اکثریت با
اقلیت نیز مطرح است. در واقع از طریق مشارکت و
حضور داشتن بههمپیوستگی صورت میپذیرد.
این تئوری، جهانی شدن را به
معنای درهمآمیختن فرهنگها در جهان میبیند.
درویشپور میگوید: "چندگانگی فرهنگی یک برتری است
و حضور ما در این جامعه باعث میشود که ما نیز به
گروه قومی اکثریت نگاه تازهای بدهیم."
|