نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

 

 میثاق

تهران ٢١/ ٠٢/ ١٣٦٣

 

در حرمگاه شقایقها

که حریم حرمش بوی رهایی ز عبودیت داشت

دل به میثاق تو بستم

و گواهم گل سرخ‌یست

که سحرگاه شکفتن را

   در فنایش به بقا می‌بخشد

دست پوسیده به زنجیر قرون ستم‌یست

که زبانش سوختند و لبانش دوختند

و دو چشمش

با دو سیخی داغ

      بکشیدند برون از حدقه

عهد مردیست که در خانه‌ی شیطان

با دو پایش به زمینی که نوشتش به زمین

           این زمین است که می‌چرخد و لاغیر

به همان گل

به همان لب

به همان عهد قسم یاد کنم

که به میثاق تو میثاق نهم تا به ابد

گرچه دستم خالیست

گرچه پشتم باریست از قرون مانده به پشت

مرده‌ریگ پدرم

     پدران پدرم

دست من پر کن

و ستونم باش

   تا که گل غنچه دهد

       غنچه به گل بنشیند

                   و بهاران برسد از دل ظلمت به کُنشت